سلام...

انگشتم به روز شده!البته دیر یادش اومد ولی خوب...

فرق وسط گرفته!صبح داشتم بعد از ۱ سال تمام اتاقمو مرتب می کردم دستمو کردم تو کشوی میز یکمی جیز شدم...یعنی گویا خیلی جیز شدم اما اون موقع نفهمیدم.

بنده همواره استفاده از تیزبر رو به جای کلیه لوازم برنده مثل چاقو و قیچی ترجیح می دادم.نمی دونم کی ازش استفاده کرده بودم همین جوری گذاشته بودمش تو کشو انگشتمو قاچید

اصلا درد نداشت فقط کلیه کتب مبارکی که قرار بود امسال هم ازشون مستحفیظ بشم و در کشو قرار داشتن خونی شدن.خونشم بند نمی یومد ۳ بار باند پیچیشو عوض کردم

صبا هنوز ۲سالش نشده.از زمانی که بنزین جیره بندی شده هر جا می خوایم بریم صبا می گه بنزین کارتی شده!

وقتی تصمیم می گیریم بریم بیرون هیچ کس به روی خودش نمیاره که مسافرت هم می خوایم بریم و ممکنه بنزین کم بیاد ولی صبا که یاد آوری می کنه

جالبه که برای پارک رفتن هنوز بنزین جیره بندی نشده.من دختر خوبیم ها ولی بعضی مواقع لازمه اشک بچه رو در بیاری.اول می گم صبا بریم پارک؟بعد می گم نه یادم نبود به قول خودش بنزین کارتی شده.پس از اندکی وجدان من که همیشه بد موقع بیدار می شه مجبورم می کنه ببرمش پارک

به سارا(مامانش ش:مرجع ضمیر صبا)می گم اینو بزار سر ۴ راه به عنوان تبلیغ زنده ماهیانه دولت یه پولی هم بهت می ده.اما هیشکی به حرف من گوش نمی ده

آها...اصلا اومده بودم اینو بگم از بس نوشتم یادم رفت...من نیمده باید برم...

امروز مامان اومدن تو اتاقم...

ـ مونارک می شه یه خواهشی ازت بکنم؟

ـ چشم اتاقمو جمع می کنم

- نه.می شه به خاطر مامان درس بخونی؟می دونم این مدت خیلی خسته شدی بد دادن آزمون هم بیشتر خستت کرده.ولی من دلم می خواد ترازت خوب بشه نخواستی آزاد بری هم نرو ولی بخون با تراز خوب قبول شی.ببین می تونی خودتو راضی کنی برای آزاد هم مثل سراسری درس بخونی؟

وای...مامان گلم...۱سال تمام مامان بابا به خاطر من از کوچک ترین تفریحاتشون گذشتن.حتی ۱ بار صدای تلویزیون توی اتاق نیمد.هر کم و زیادی بود تحمل کردن...حالا به خاطر چیزی که برای خودم بود مامان اینجوری ازم خواستن درس بخونم........

من تا ۲۹ رفتم درس بخونم.اگه برسم گهگاهی میام سری می زنم ولی آپ نمی کنم.

بانو تولدتون مبارک.قسمتون می دم به این روز عزیز کمکم کنید حداقل یکمی از محبت های بابا و مامان رو  نه از سر نیازشون فقط از روی محبت جبران کنم....

عکس هم که لود نمی کنه!

 

                                   مامان عزیزم خیلی دوست دارم.روزت مبارک

فعلا

نظرات 4 + ارسال نظر
حضرت عشق --** روزبه **-- جمعه 15 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:34 ق.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

س
ل
ا
م
---------
فکر کنم اول شدن مقدمه ی خوبی باشه واسه آغاز یه دوستی وبلاگی !
نه؟
منتظرم در میخونه !
قربانت
فعلا....
------------ یا حق !‌-----------

امیر جمعه 15 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:43 ب.ظ

میگم دستت یه وقت عفونت نکنه بزنه به قلبت خدا ی نکرده ؟!! پس بهتره واسه محکم کاری اون انگشتتو قطع کنی تا از عفونتش جلوگیری بشه ! D:
سلام !
خوبی ؟
صبا2 یعنی چه ؟! صبا 1 هم مگه دارین ؟!
میگم هیچ آیا چرا دقت کردی که ببینی این پست آخرو متنشو آیا چرا دو بار نوشتی ؟! اونم پشت سر هم ؟!! یعنی آیا واقعا فکر کردی کسی متوجه اینکارت نیمشه ؟!!! مثلا خواستی یه آپ طولانی انجام بدی متنو کپی پیس کردی ؟!! D:
خدا شما جوونا رو هدایت کنه ! چه کارها که نمیکنین .... سر وبلاگ هم میخوان شیره بمالن !
امیدوارم کنکور آزاد رضایت بخش باشه واست
مراقب خودت و دستت باش ;)
فعلا

حبیب شنبه 16 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:51 ق.ظ http://www.barani121.blogfa.com

سلام ... با سو گ سرودی به روزم ... مهمانم که می شوی ؟

ثالث سه‌شنبه 19 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 05:39 ق.ظ http://shakhse-sales.blogsky.com

سلام جناب مونارک
عرض کنم که حالا نوشته‌هات هرجور. ولی با یه چیزی حال کردم. اونم اینه که خیلی با مامانت دوستی. ق د ر ا ی ن ن ع م ت ر و ب د و ن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد