این روزها اونقدر خستم که ته مونده های ذهنم رو با زور لیوان قهوه ای که سعی می کنه کمی بیشتر بیدار نگهم داره قورت می دم پایین...
کار دارم...خیلی زیاد...گاهی احساس می کنم تنها نقطه ی اضافه ی کارهام خودمم....
کی می خواد خستگی هام رو باهاش قسمت کنم؟
سهم کمی نیست...
سلام . وقتی این همه خسته هستی . من چطور بتونم لبخند بزنم . بیا سر بزن یه شعر تازه به اسم پرسش گذاشتم
خستگی من ناشی از کار زیاد در طول روزه و رضایت بخشه...
وقتی من خودم با این همه خیستگی می تونم بخندم چرا شما نتونید؟
بدبختانه خستگی رو نمیشه قسمت کرد