عجب!

خواستم شرح امروز رو بنویسم.... 

اما به نظرم یه جوری شد!هر چی از فیلم هندی حالم به هم می خوره زندگیم شده فیلم هندی....  

مدتی بود که همش از خدا می خواستم یه جوری به من نشون بده ن. چشه؟ 

رفتاراش نشون می ده اونم...اما پس چرا هیچ کاری نمی کنه؟چرا آیا واقعا؟!!! 

 

بماند که چه جوری اما معلوم شده که آقای ت.(از دوستان صمیمی ن.) از من خوشش اومده و ن. اینو می دونه...همینه که نمیاد هیچی بگه! 

آخه ت. بین این همه دختر  به من چی کار داری؟از همه جا باید از من خوشت بیاد؟اونی وقتی هم من دوست دارم با ن. باشم هم اون؟!!! 

من و ن. نشسته بودیم توی حیاط دانشگاه و درس می خوندیم.ت. چشم از ما نمی برید... 

ن: اینجا رو متوجه شدید؟ 

- ببخشید یه لحظه حواسم پرت شد 

ن: کجایی؟ 

- من هستم اما شما کجایید؟ 

ن: من که دارم درس توضیح می دم 

- اما اصلا حواستون اینجا نیست  

 

سرشو انداخت پایین...ت.  

از اون طرف حیاط اومد گفت: راستی ن. میای اینجا رو ت.... آخ ببخشید اول واسه خانوم ر. توضیح بده بعد  

- اگه شما عجله دارید من مشکلی ندارم 

ت: نه خواهش می کنم شما درستونو بخونید 

و رفت و دوباره خیره شد به ما 

 

ن همون طور که سرش پایین بود ادامه داد من داشتم نگاش می کردم(عادت دارم وقتی یکی باهام حرف می زنه خیره بشم بهش) 

سرشو آورد بالا و ساکت شد...به ت. نگاه کرد و دوباره سرشو انداخت پایین و مثل یه نوار ضبط شده ادامه داد... 

۲ کلمه گفت و ساکت شد کاملا معلوم بود حواسش پرته... 

لبخند زدم : پس جریان اینه  

همون طور که زمینو نگاه می کرد گفت : آره 

بعد انگار به خودش بیاد گفت: جریان چیه؟ 

- شما چی رو تایید کردید؟ 

ن: ببخشید ادامه ی فکر خودم بود 

- منم جواب فکرتون رو دادم 

ن:من که چیزی نگفتم 

- همیشه که لازم نیست همه چیزو بگید 

ن: متاسفم... 

 

این یک قسمتش بود...خیلی اتفاقهای امثال ایم بین من و ن. و ت. افتاد... 

یه جورایی با اون لبخند داشتم دلداریش می دادم اما توی ذهنم داشتم فکر می کردم ن. رو خفه کنم یا ت. رو؟ 

ن. حق انتخاب رو از من گرفته و منتظره ببینه جریان من و ت. به کجا می رسه.ن. عزیز من ترجیح می دم تنها باشم تا با کسی جز تو 

ت. هم که بین این همه دختر معلوم نیست منو از کجا گیر آورده...آخه پسر خوب گیرم جالا از یکی هم خوشت اومده واسه چی می ری به دوستت می گی؟!!! 

 

گاهی بهتره هیچ کس از آدم خوشش نیاد تا اینکه اینجوری بشه... 

 

اومدم خونه عصبانی بودم...شاکی از زمین و زمان... 

این موافق سعی می کنم با خدا حرف نزنم که یه وقت حرف بی تربیتی نگم... 

حافظ رو برداشتم...  

 

س.حرف حساب ت. چیه؟ 

حافظ: زآنجا که رسم و عادت عاشق کشی تست 

         با دشمنان قدح کش و با ما عتاب کن 

 

س.ن. می خواد چی کار کنه؟ 

حافظ: خدارا ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه 

          که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
ناجی سه‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 04:21 ب.ظ http://donyayeeshghoasheghi.blogfa.com

سلام.مرسی که تنهامون نمی زاری فقط بیشترازکمپوت بگو تابرات ردیفش کنم چون تاحالاسردرنیوردم.درضمن محشرمی نویسی.بای

سلام
سما لطف دارید وگرنه این چرندیات ارزش خوندن ندارن

ناجی پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:56 ق.ظ http://donyayeeshghoasheghi.blogfa.com

سلام.اهان گرفتم...

قطب نما شنبه 27 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:12 ب.ظ

سلام

ت. ن. ر. کشتی مارو با این رمز نویسیت. حالا یه مثلث عشقی که اینقد پنهان کاری نداره که! مربع و مکعب و بالاترشم اینقد CIA بازی نداره والا .
میگی نه : سه هزارتا فیلم واقعی از این زندگیا ساختن .برو یکیشو ببین

علیک سلام
جناب گرام قطب نما دلیل پنهان کاری شما چیه؟
نه میلی نه بلاگی؟
مثلث ما ضلع نداره...فقط ۳ تا نقطه است که هیچ کس توش با هیچ کس رابطه ای نداره...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد