خوبم!عالیم!هیچ وقت به این خوبی نبودم...
می دونستم پای یه احساس بی منطق و شناخت کامل یه جایی دلم جا می زنه...
راضی شد...راضی که چی بگم ... خودش خواست نه اینکه مجبورش کنم...
دل من مثل یه بچه کوچولو می مونه...اکثرا به حرف مامانش (عقلم!) گوش می ده اما گاهی هم یه دندگی می کنه اونم چه جورش...
اما فکر کنم یه کوچولو بزرگ شده...به توافق رسیدیم...
دیگه ن. بی ن.!
خواب نما نشدم...منطقم فعال شد...
در دایره قسمت ما نقطه پرگاریم....
این روزا عجیب دارم به این موضوع ایمان میارم...