این جانب مونارک.
متولد یکی از روزهای خدا توی یکی از ماههای سال ۶۸.
دانشجوی پزشکی یکی از دانشگاههای تهران و عاشق درس و دانشگاه...
غالبا هایپر اکتیو و چند روزی هر چند ماه یک بار منفعل!
اصولا در هر شرایطی کلیه ی سلول های خاکستری مغزم رو به کار می گیرم تا کارهای هیجانی انجام بدم...
از روزمرگی متنفرم و جز در شرایطی که منفعلم بهش دچار نمی شم...
از اینجا برای نوشتن فورانات مغزیم استفاده می کنم...
اول و آخرش اینکه خیلی مرسی که برای سیاهه های من وقت گذاشتید...
ادامه...
میشه توضیح بدی ً تکلیفش حتی با خودش مشخص نیست ً یعنی چه؟
(این عکست قصد داره نامه بنویسه یا رای بده؟!!)
یعنی خودش هم نمی دونه چی می خواد هر چیزی می تونه باشه... می تونه رای باشه می تونه نامه باشه... می تونه بلاتکلیفی روزهای خودش باشه و کاغذ خطی خطی های روزمرگی هاش...
جان؟!
میشه توضیح بدی ً تکلیفش حتی با خودش مشخص نیست ً یعنی چه؟
(این عکست قصد داره نامه بنویسه یا رای بده؟!!)
یعنی خودش هم نمی دونه چی می خواد
هر چیزی می تونه باشه...
می تونه رای باشه
می تونه نامه باشه...
می تونه بلاتکلیفی روزهای خودش باشه و کاغذ خطی خطی های روزمرگی هاش...
ممنون بخار نگرانی، خیلی بهم لطف داری
نگران نباش. بادمجون بم آفت نداره !
خودت خوبی ؟ ....
خلی دیگه...
چی کارت کنم؟!
شاملو:
انسان دشواری وظیفه است
نسخه فرانوسوی همین حرف را حضرت سارتر می زند. سخت است همه چیز به شل افتضاحی سخت شده است حتی گذران روزمرگی.