صدای اذان میاد...
دچار حس بی تفاوتی ممتد شدم...
بقید و بند...رهای رها...
کوچه پس کوچه های تجریش این روزها محشرن برای پیاده و روی و فارغ شدن از هر چی که هست و نیست...
آدم رو یاد ۴باغ اصفهان می ندازه...
برگها ی هزار رنگ با نوازش کوچیک باد پاییزی آنچنان روی سر آدم می بارن که روح منو تا جایی که شاید دیگه هیچ وقت بر نگرده می برن...
دلم هوس ترانه های ویگن رو کرده...
سالیگالین: دامن کشان ساقی می خواران...
هم نوا می خونی ویگن جان
سلام
این قدم زدن تو پاییزو بد جور موافقم
چه بده دچار روزمرگی و بی تفاوتی شدن
فرار کن بدووووووووووووووووووووووووووووووووو
دچار روزمرگی نشدم فقط تا اطلاع ثانوی بی احساسم همین!
سلام
کلی دلم تنگت شده.
هنوز قسمت نظراتت درست نشده ! :(