داستان کوتاه

پ: نگاه آرام ساکت بی تاب... 

د: بی توجه شک خنده های شیطنت آمیز نگاههای مخفیانه 

پ:بی تابی بی تابی بی تابی ... زدن به سیم آخر!

د: آره؟ 

پ:اصرار پاک عاجزانه عشق 

د: شک بازی دودلی 

پ:ترفند 

د: باخته 

پ:بی خیال 

د:هنوز؟ 

پ:همیشه 

د:راست می گی؟ 

پ:من مثل بقیه نیستم 

د:همتون 

پ:بوسه آرام رام کننده 

د:احمقم...شک نداره 

پ:بی تفاوت 

د:پس چرا؟ 

پ:من رفتم 

د:دیدی گفتم!!! 

 

پ.ن:تا حالا موضوعی نمی یومد تو ذهنم... 

پ.ن:دعوت به عمل می آوریم از: امیر سرور  یک بنده ی خدا  نوان  و هر کسی که مایله

نظرات 2 + ارسال نظر
‌Zaq جمعه 9 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:05 ب.ظ http://zaq.blogsky.com

چه پدر و دختر مهربونی!!!

در واقع پسر و دختر!

‌Zaq شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:10 ب.ظ http://zaq.blogsky.com

کاش شما چیزی از طنز حالیتان میشد!!

کاش!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد