ساعت:چیزی بیش از نیمه های شب...
بوی نم...خنکای باد بشارت دهنده ی پاییز...
انگشتان کشیده...رگهای برجسته...بکارت دستها زیر عریانی نگاهان تیز بین و معتقد!
فاحشگی ذهن در تقسیم نگاه با جاده ی مرطوب منتهی به نا کجا...
ایمان...پاک و امید دهنده و یقین به بلندای بخت چه از روی تقدیر چه از روی سرنوشت نوشته نشده...
زن...موجود زیبای اعجاب انگیز...
شب...عروسکان بزک شده زیر دستان ضخیم شهوت
عشق...هاله های ابهام و شاید و اما...
و انتظار...معجون کشنده ی زمان...
زن...شاهکار خلقت خدا...
باحال بود..چه جمله های جالبی..
بیا پیشم..
منم شاهکار میخوام
شاهکارانه ببین...
خدا وقتی آدمو آفرید به خودش تبریک گفت
پس ما شاهکار خلقتیم
در شاهکارهای خدا زن چیز دیگریست....
وای ٬ مرسی ٬ حسابی کیفور شدم ! قلمت واقعا قویه! تبریک