این جانب مونارک.
متولد یکی از روزهای خدا توی یکی از ماههای سال ۶۸.
دانشجوی پزشکی یکی از دانشگاههای تهران و عاشق درس و دانشگاه...
غالبا هایپر اکتیو و چند روزی هر چند ماه یک بار منفعل!
اصولا در هر شرایطی کلیه ی سلول های خاکستری مغزم رو به کار می گیرم تا کارهای هیجانی انجام بدم...
از روزمرگی متنفرم و جز در شرایطی که منفعلم بهش دچار نمی شم...
از اینجا برای نوشتن فورانات مغزیم استفاده می کنم...
اول و آخرش اینکه خیلی مرسی که برای سیاهه های من وقت گذاشتید...
ادامه...
شدنش که میشه! ولی..
ولی؟
... به همین سادگی و بی خیالی! ... فکر نکنم اگه کسی دلش پاک باشه بتونه به سادگی اینو بگه! ... با کمی تلخیص و ویرایش کپی کردم!
اگه در جواب کاری باشه که به حق جواب دادنش خیلی شدید العمل تر باشه فکر کنم حتی اونی هم که دلش پاکه این کارو بکنه....
حلال است!
بله!!
همین طوری اتفاقی لبم روی لبت سر خورد و فرنچ کیس ده دقیقه ای ازش گرفت و ....
یه اتفاقه ساده!!
اینم می تونه یه اتفاق ساده باشه!
yesk
حتی بدون لبخند
بدون لبخندش رو دوست ندارم
نه.. خیلی نامردی...
من دلم هپی اند میخواد.. تو. دیگه اینجوری نگو...
چرا هیچ کس فکر نمی کنه شاید یکی یه گندی زده و حالا عذاب وجدان داره
و طرف مقابل می خواد موضوع رو حل کنه؟
بی لبحندشم زیاد دیدم...
من ههل بی لبخندش نیستم...
مگه اتفاق نبود؟
بود!
ba fohsh chetori? ba labkhand+fohsh
نه
اهل فحش دادن نیستم
very nice