این جانب مونارک.
متولد یکی از روزهای خدا توی یکی از ماههای سال ۶۸.
دانشجوی پزشکی یکی از دانشگاههای تهران و عاشق درس و دانشگاه...
غالبا هایپر اکتیو و چند روزی هر چند ماه یک بار منفعل!
اصولا در هر شرایطی کلیه ی سلول های خاکستری مغزم رو به کار می گیرم تا کارهای هیجانی انجام بدم...
از روزمرگی متنفرم و جز در شرایطی که منفعلم بهش دچار نمی شم...
از اینجا برای نوشتن فورانات مغزیم استفاده می کنم...
اول و آخرش اینکه خیلی مرسی که برای سیاهه های من وقت گذاشتید...
ادامه...
سلام موناک جوون وای چقدر دلم برای جو وبلاگت تنگ شده بودااا خوبی؟؟؟ اخی خوش به حالتون و ای ول بهتون که روی این غصه ها رو کم کردین! خوشم میاد یکی حال این غصه ها رو بگیره
سلام عزیزم :دی اونم دلش واست تنگ شده بود مرسی شما خوبی خانوم؟ وقتی پام می زاره رو دم آدم باید دمشو چید
... خستگی غصه ها: چیزی که خیلی ها هنوز توان خسته کردنش را ندارند
شاید نشه همیشه خسته شون کرد اما خیلی جاها می شه...
واقعا؟
واقعا
سلام موناک جوون
وای چقدر دلم برای جو وبلاگت تنگ شده بودااا
خوبی؟؟؟
اخی خوش به حالتون و ای ول بهتون که روی این غصه ها رو کم کردین!
خوشم میاد یکی حال این غصه ها رو بگیره
سلام عزیزم
:دی اونم دلش واست تنگ شده بود
مرسی شما خوبی خانوم؟
وقتی پام می زاره رو دم آدم باید دمشو چید
چقدر آشناست !
کجا خوندم یا شنیدم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یادم نمیاد !
محسن چاوشی توی فیلم علی سنتوری
این که شد همون شعر حافظ:
گر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی بهم رسانیم و بنیادش براندازیم
** شاید جندچاش اشتباه لپی داشته باشم
((:
به هم تازیم نبود؟
خوش به حال تو و اون
قعلا که من و اون از دست غصه ها خسته شدیم
به قول مصدق:
دل قوی دار
سحر نزدیک است