یادم میاد کوچیک که بودم بابا همیشه این ترانه رو می خوندن...عاشق این ترانه بودم.بعدش می رفتم تو اتاق گریه می کردم...
تا یه روز مامان فهمیدن و دیگه بابا اونو نخوندن
اگه درست یادم مونده باشه شاعرش یکی از سران ارتشی بوده.شبی که می خواستن اعدامش کنن این شعر رو برای دخترش گفته...
خواننده ی اصلیش گلنراقی هستش.
پ.ن:بحث بود که علوم پایه رو بزارن ۶ اسفند.موافقت نشد.همون ۱۳ اسفند هستش
یک لیوان قهوه ی داغ...ترانه ی فرانسوی...
م....حالم رو خیلی بهتر می کنه
با وجود اینکه می دونم کشوری که توش قراره زندگی کنم فرانسه نیست آخر یه روز فرانسوی یاد می گیرم....
عشق به این زبان دیوونم می کنه...
نمی دونم شاید تابستون رفتم فرانسه....
چند روز بین پایان فیزیوپات۲ و استیجری فاصله هست؟
پ.ن: ببخشید برای تاخیر در جواب دادن به کامنت ها
جواب می دم
به زودی....
این فیلم را بسیار دوست می داشتیم و خوشمان آمده بود...
بعد از خواندن مصاحبه کارگردان بسیار حالمان اندورن قوطی رفت: که فیلم مستند نیست!
می خواستم کار اشتباهی انجام بدم...
خیلی هم اصرار داشتم توش با وجود اینکه می دونستم بده!
نشد!
از اون به بعد هرچی از خدا مواستم گفتم ببین من به خاطر تو اون کارو نکردم...
خدا هم چشماش رو بست و هیچ وقت به روم نیورد.با وجود اینکه هر دومون می دونیم به خاطر اون نبود
اگه می شد انجامش می دادم!
اما اینبار واقعا به خاطر اینه که تو ازم خواستی