این جانب مونارک.
متولد یکی از روزهای خدا توی یکی از ماههای سال ۶۸.
دانشجوی پزشکی یکی از دانشگاههای تهران و عاشق درس و دانشگاه...
غالبا هایپر اکتیو و چند روزی هر چند ماه یک بار منفعل!
اصولا در هر شرایطی کلیه ی سلول های خاکستری مغزم رو به کار می گیرم تا کارهای هیجانی انجام بدم...
از روزمرگی متنفرم و جز در شرایطی که منفعلم بهش دچار نمی شم...
از اینجا برای نوشتن فورانات مغزیم استفاده می کنم...
اول و آخرش اینکه خیلی مرسی که برای سیاهه های من وقت گذاشتید...
ادامه...
بسیار احساس خوبیه!
چون میتونه شروع حرکت های مفیدی باشه
برای تغییر به سوی بهتر شدن
امیدوارم
اپیدمیه!
تاسف آوره...
یعنی چی آدم بی خودی هستم؟!
اینم آخه حرفه! امیدوارم به هدفت برسی خانوم!
منم وقتی بچه بودم آرزوهایی داشتم! کارهایی کنم و جاهایی باشم. اما امروز از اونها خیلی فاصله گرفتم ! مقصدم خیلی دور شده!
تا اینجاش خدارو شکر خوب بوده
بعدش هم توکل به همون که تا اینجا کمکم کرده
من سعیم رو می کنم (:
عجب نتیجه ای!
بلی بلی