خانه عناوین مطالب تماس با من

این جانب مونارک

این جانب مونارک

درباره من

این جانب مونارک. متولد یکی از روزهای خدا توی یکی از ماههای سال ۶۸. دانشجوی پزشکی یکی از دانشگاههای تهران و عاشق درس و دانشگاه... غالبا هایپر اکتیو و چند روزی هر چند ماه یک بار منفعل! اصولا در هر شرایطی کلیه ی سلول های خاکستری مغزم رو به کار می گیرم تا کارهای هیجانی انجام بدم... از روزمرگی متنفرم و جز در شرایطی که منفعلم بهش دچار نمی شم... از اینجا برای نوشتن فورانات مغزیم استفاده می کنم... اول و آخرش اینکه خیلی مرسی که برای سیاهه های من وقت گذاشتید... ادامه...

روزانه‌ها

همه
  • اورانیوم گلِ.ماهه.اصلا من هر چی بگم کم گفتم...
  • وبلاگ های آپ دیت شده با عضویت هم در لیست بلاگ های به روز شده قرار بگیرید و هم از بلاگ ها آپ دیت شده مطلع بشید
  • لحظه های دیوانگی یکی از قدیمی ترین وبهترین دوستان هستن.قلم روان وزیبایی دازن.جدا توصیه می شود!
  • حضرت ساحل ایشون یکی از بهترین دوستان من هستن.خیلی ماهه.

پیوندها

  • اهل دل
  • کاپوچینو
  • عاشقانه ها
  • دلشدگان
  • شمیم رویای باران
  • zaq
  • یک دانشجوی پزشکی
  • جفنگیات
  • دانشگاه با طعم باران
  • مشاوره و روان شناسی
  • شاهراه تردید
  • تراوشات مغز من
  • نامه های دلتنگی
  • جفنگ میرزا
  • زندگی مجازی ما
  • مسعود رازقی
  • دکتر باران
  • وقایع الاتفاقیه زبلستان
  • پزشک بارونی
  • نیمچه روزنامه نگار
  • وفادار دلشکسته
  • آمالگام
  • تجربه

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • تولدت مبارک
  • SHY
  • ۲۱
  • peace
  • zaq
  • calm down
  • تحقیق!
  • هستم هنوز
  • confuse
  • frozen heart

بایگانی

  • آذر 1389 1
  • آبان 1389 1
  • مهر 1389 1
  • شهریور 1389 2
  • مرداد 1389 1
  • تیر 1389 1
  • خرداد 1389 4
  • اردیبهشت 1389 7
  • فروردین 1389 6
  • اسفند 1388 5
  • بهمن 1388 13
  • دی 1388 15
  • آذر 1388 10
  • آبان 1388 18
  • مهر 1388 12
  • شهریور 1388 6
  • مرداد 1388 6
  • تیر 1388 3
  • خرداد 1388 9
  • اردیبهشت 1388 13
  • فروردین 1388 6
  • اسفند 1387 13
  • بهمن 1387 5
  • دی 1387 7
  • آذر 1387 14
  • آبان 1387 13
  • مهر 1387 19
  • شهریور 1387 17
  • تیر 1387 3
  • خرداد 1387 16
  • اردیبهشت 1387 14
  • فروردین 1387 9
  • اسفند 1386 7
  • بهمن 1386 4
  • دی 1386 5
  • آذر 1386 12
  • آبان 1386 9
  • مهر 1386 5
  • شهریور 1386 3
  • مرداد 1386 3
  • تیر 1386 6

آمار : 180162 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • تولدت مبارک جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 23:03
    دوباره پاییزه حوالی تولد تو... این چند سال چه روزهایی با هم داشتیم چه پاییز هایی... چه آذر... قصه همون قصه است و باز تنهایی منو آرزویی موقع فوت کردن شمعهای کیک تولدت... چه فرقی می کنه... من همون منم! از تنهایی متنفرم لعنتی چرا نمی فهمی؟ از تنهایی می ترسم... شام آخر (رساک)
  • SHY چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 00:50
    خیلی دوست داشتم که آدم خجالتی باشم که تا یه چیزی میشه سر گونه هام سرخ بشه.... ماکزیمم اتفاقی که در صورت من می افته پف کردن چشم هام بعد از شب نخوابی های امتحانه!
  • ۲۱ جمعه 9 مهر‌ماه سال 1389 02:49
    دلم برای روزهای ۱۳ سالگی تنگ شده روزهایی که با آدم هایی حرف می زدم که حتی اسم واقعیشون رو هم نمی دونستم... ۸ سال گذشت و هنوز...
  • peace یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 09:54
    مدت مدیدی ست ما را میل نوشتن نمی آید...
  • zaq سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 15:06
    دلمان برای شما تنگ رفته... چی کار بلاگت کردی؟
  • calm down جمعه 1 مرداد‌ماه سال 1389 23:31
    می ترسم از نگاه تو از این نگاه رفتنی ترسمو بیشتر می کنی وقتی نمی گی با منی.... پ.ن: تقصیر من نیست همه ی خوبی های دنیا در توست...
  • تحقیق! سه‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1389 00:42
    سلام در وصف گرفتاری های من همین بس که تا هفته ی آینده باید تحقیقی در مورد زمان انعقاد خون در حیوانات آزمایشگاهی و جوندگان ارائه بدم و هنوز حتی مطالبش جمع آوری نشدن
  • هستم هنوز جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 23:38
    آرامم سرد و ساکت و صبور در گوشه ی نموری از ذهنم که این روزها عجیب آفتابی ست و چقدر ساده می گذرد اگر ساده بگیری و لحن شادمانه ی من را حتی می توانی با بغض غربت زده تعبیر کنی این روزها عجیب آرامم
  • confuse پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 12:47
    لعنت به روزهای سردرگمی...
  • frozen heart یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 20:25
    کسی نخواست ببینه یا شاید دید و ...
  • xy جمعه 7 خرداد‌ماه سال 1389 00:58
    مردها موجودات پیچیده ای هستند با احساسات پیچیده تر.... پ.ن:برای دوستی که میلم رو نداشتن moonark_mc@yahoo.com پ.ن:مرسی از دوستی که گفته بودن اون موضوع رو بخونم
  • couchpotato یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 23:15
    جدیدا به این نتیجه رسیدم آدم بی خودی هستم فقط حرف می زنم واسه هدفم هیچ تلاشی نمی کنم باید عوض شم عوض شو!
  • رفلکس دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 23:25
    عاشق منی می شوم که در چشمان تو خانه دارد...
  • chance سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 10:24
    بهترین زمان برای داشتن یک زن زمانیست که می دانی از چیزی در رنج است...
  • باران پنج‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1389 13:18
    کاش بودی دستم رو می گرفتی و توی خیابون فدم می زدیم پ.ن:من هم مثل هر دختر ۲۰ ساله ی مونده در رویاهای ۱۳سالگی گاهی هوس می کنم.... دیروز اولین بوسه ش بود. واسش خیلی خوشحال شدم....
  • هاریسون سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 19:25
    دوستان ۱ سوال: کدوم ترجمه ی هاریسون بهتر هست؟ پ.ن:من تکست می خونم اما می خوام ترجمه ی چند تا از کورس هاش رو بخرم...
  • هستم! یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1389 06:34
    چقدر این فارماکو سخته پ.ن:کامنت ها رو جواب می دم. ببخشید دیر شد.کمی مشغولم...
  • hope and pain چهارشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1389 23:43
    وقتی میای فیزیوپات تازه می فهمی چقدر بی سوادی دوست محترم علوم پایه ای درس بخون!
  • dont disturb! یکشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1389 23:54
    باور کنی یا نه خسته ام مرا به من باز گذار بر خواهم گشت رفع اتهام:فقط اون موقع خوابم میومد... هستم.مثل قبلا
  • ادبیات بی ادب سه‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1389 23:24
    چرا باید بخش دیکته ی کتاب های فارسی صرف یاد گرفتن املا کلمات نصر قدیم بشه که دیگه توی دکان هیچ بقالی یافت نمی شه؟ که بعد سریکی از ساده ترین کلمات نصر جدید به تفکر در مورد انتخاب ض یا ز بشم؟
  • D: یکشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1389 21:37
    من با تو خوشم تو خوشی با دل من از دست منو تو غصه ها خسته می شن
  • اندر احوالات مونارک پنج‌شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1389 14:23
    سلام. اینجانب در سدد رفع ابهامات بر اومدم و برای اینکه بگم حالم کاملا خوبه و اون پست ناشی از یورش ناگهانی احساساتی بود که باید تخلیه می شد مجبور به آپ می باشم. و اما در روزهایی که گذشت... بعید می دونم توشنسته باشم توی این تقریبا ۳ سالی که توی این بلاگ هستم خودمو نگه داشته باشم و نگفته باشم چقدر از ایام عید بدم میاد......
  • pain سه‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1389 15:41
    زندگی بدون تو چقدر سخته دوبار خندیدن به همون اتفاقات همیشگی ....همون کارهای روزمره... اما دیگه هیچ کدوم لذت قبل رو ندارن... صرفا کارهایی هستن که باید انجام بشن... و گاهی صدای تو تو گوشم می پیچه که با چه لحنی یه حرف ساده رو زده بودی... و چیزی سمت چپ وجودم آتیش می گیره...داغ می شه... می سوزه... شاید اگر می دونستی متحمل...
  • freedom دوشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1389 03:34
    به همین آسونی مثل افتادن برگ.... حالا دیگه آزادم.... رها از هر احساس....
  • دور و تسلسل یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1388 23:12
    حتی نمی دونم باید حمایتش کنم یا ترکش کنم؟ نمی خوام دوباره تکرار بشه... به اندازه ی زمانی که منطقی شدنم زمان می خواد بهم وقت بده.... فعلا نمی خوام باهات صحبت کنم
  • لالا جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1388 00:05
    به لطف خدا ما خوبیم. علوم پایه هم تا عدم اطلاع از نمره ی نفر اول خیلی نظری نداریم.مجموعا بد نبود. فعلا بسیار خسته ایم و همش می خوابیم.وقت آزاد زیاد داریم اما خواب در رده ای پایین تر از اظهار وجود قرار دارد. هر وقت دلمان خواست کمتر بخوابیم آپ می کنیم. فعلا حسش نیست... می رویم لالا شب به خیر
  • hope جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 05:48
    می خوای باهام چی کار کنی؟ می دونی که چقدر بی دفاعم....
  • روزی ۵شنبه نام پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 17:40
    سلام. فقط اومدم بگم هفته ی دیگه در چنین روز ۵شنبه نامی اگه خدا بخواد واسه همیشه از علوم پایه راحت می شم. تو دعاهاتون منو فراموش نکنید.خیلی محتاجم پ.ن:خدایا تو که تا اینجا همه رو پاس کردی.این دفعه هم خودت کمکم کن....
  • دهه ی علوم پایه شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 19:54
    سلام. تا 13 اسفند نمیام اینجا. دارم می رم تو دهه ی امتحان.برام دعا کنید هیچ وقت انقدر بی سواد نبودم پ.ن:این روزها عجیب جال خوبی دارم
  • درک پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1388 00:11
    هیچ وقت فکر نمی کردم این رو برای کسی تعریف کنم شب تلخی بود با این وجود چیزی که سالها روی دلم سنگینی می کرد برداشته شد خوشحالم
  • 324
  • صفحه 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 11