سلام.

این دفعه قصد دارم کلی بنویسم.

پیشنهاد: ۱خط در میون بخونید...

- من نمی دونم این آدمهایی که سوار تاکسی می شن سلام نمی کنن یا موقع پیاده شدن تشکر یا خداحافظی نمی کنن چی فکر کردن!اصلا فکر می کنن یا نه.حالا ماشین از آهنه رانندش که از فلزیجات نیست که.انسون تشریف داره...

- از پیر مردها و پیر زن هایی که توی پارک می شینن خوشم میاد...

- کسانی که شغل دولتی دارن رو دوست دارم.احترام خاصی براشون قائلم.مخصوا اگه رفتگر بلیط فروش کارمند بانک یا از این جور چیزا باشن(فکر کنم همشون پیمانین بیشتر تا دولتی!)

- دیروز قیافه ی من دیدن داشت.تا ۶ مونده بودم دانشگاه توی سالن مطالعه درس بخونم.اگر خدای نکرده مسافتی رو با اتوبوس در این ساعت طی فرموده باشید یا توی خیابون به اون فلک زده هایی که پشت درهایی اتوبوس ویترین شدن نظری افکنده باشید می دونید چه خبره.

منم خوشحال و شاد و لازم به ذکره بسیار گرسنه پفک خریده بود که توی اتوبوس بخورم.هر جوری حساب کردم دیدم از اونجا زنده بیرون نمیام.یا از گرسنگی می میرم چون باید دوتا دستم رو می گرفتم به میله یا پفک می خوردم وله می شدم.

نتیجتا رفتم نشستم روی قسمت مکعبی ته اتوبوس.(نمی دونم آقایون دیدن یا نه آخر بعضی اتوبوسها هست که فکر کنم زیرش لوله اگزوزی چیزی از اون ور در میاد آخه خیلی داغه!)

از خباثت خودم بسیار مشعوف شدم.با خیال راحت پفکم رو خوردم!اینقدر خوش گذشت جاتون خالی...

- توی سالن تشریح بودیم.داشتیم در مورد استخوانهای ران موجودی که قبلا گویا انسان بوده حرف می زدیم.استاد یه قسمت استخوان رو نشون دادن وگفتن به این دلیل واین چیزایی که می بینید این بابا آرتوروز و زانو درد شدید داشته...

همه غر غرشون بلند شد که فرم اصلی استخون بهم ریخته ویکی دیگه بیارید...هیچ کس به اون بنده خدا فکر نکرد که یه روزی با چه زانو دردی و به سختی راه می رفته و حالا استخوناش تو دست ماست...

-آهنگهایی رو که موقع درس خوندن برای کنکور می شنوم رو گوش می دم حس خوبی بهم دست میده.طفلک بابا تمام اون سال توی نت سرچ می کردن و آهنگهای جدید رو برای من لود می کردن...

پشت خونه ی مادر جونم جایی که پنجره ی اتاق انتهایی باز می شه خونه ی قدیمی خیلی بزرگ و عجیبی هست..

هر وقت می رم کنار پنجره ۱ساعتی به این خونه زل می زنم.گه گاهی چراغی توش روشن می شه...

از ابهت و قدمتش خوشم میاد...

- به سحر قول داده بودم اگه مسائلی رو که گفتم حل کنه براش سی دی فیلم می خرم.هر چی که بخواد!

خانم زد به سرش هوس فیلم رمانتیک کرد.آقایی که همیشه ازشون سی دی می گرفتم نبودن.رفتم جای دیگه.

- چه جور فیلمی می خوای؟

- رمانتیک

- چه جور رمانتیکی؟

- رمانتیک خوب

من منظورم این بود که عشقی آبگوشتی نباشه اما آقا برداشت دیگه فرمودن . از پشت سکو ساکی در آورد و چندتا دی وی دی داد بهم و هی می گفت زودتر نگاه کن!

چشمتون روز بد نبینه.چه چیزایی بودن.دقیقا نمی دونم عصبانی شدم یا خجالت کشیدم.نمی دونم از دست سحر بود خودم یا اون آقاهه!هر چی بود حال خیلی بدی بود احساس کردم تمام لباسام چسبیدن به تنم وحسابی خیس شدم.می خواستم ول کنم برم.گفتم به سحر قول دادم.

- آقا اینا چیه؟من گفتم فیلم رمانتیک خوب.یعنی موضوع دار باشه.از فیلمهای روی گونی یکی بهم داد ومنم بدون اینکه حتی اسمش رو نگاه کنم خریدم واومدم.

چقدر حرف تو دلم به سحر زدم خدا می دونه!یاد ندارم هیچ وقت اینقدر حال بدی بهم دست داده باشه!

-کامپوتر همش error می داد که sirius error رو مکتشف شده.منم فکر کردم آنتی ویروس خواشته اظهار وجود کنه تحویلش نگرفتم.در نتیجه سر خورده ی شخصیتی شد و الان pc بی pc.فعلا خونه ی خاله جان مشرف می باشم...

کلی حرف دیگه هم برای نوشتن داشتم.ولی جدا از شدت خستگی دارم به دو نیم تقسیم می شم.خیلی بدن من لوسه.۲ روز که ازش کار نکشی می شه این!حالا قبلا با روزی ۲ ۳ ساعت خوابیدن کارم راه می افتاد.۲ شبه زیاد خوابیدم الان دارم با ملک الموت سلام احوال پرسی می کنم...

فعلا شب به خیر.من رفتم لالا

نظرات 3 + ارسال نظر
آرش پنج‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:00 ق.ظ http://kasbedaramad22.blogsky.com/


در کلاس روزگار درس های گوناگون است: درس دست یافتن به آب و نان! درس
زیستن کنار این و آن درس مهر،درس قهر،درس آشنا شدن. درس با سرشک غم ز هم جدا شدن! در کنار این معلمان و درس ها در کنار نمره های صفر و نمره های بیست یک معلم بزرگ نیز در تمام لحظه ها ،تمام عمر! در کلاس هست و در کلاس نیست! نام اوست: مرگ!! و آنچه را که به ما درس می دهد (( زندگی )) است

اگر هم با تبادل لینک موافقی تو نظرات خبرم کن
موفق باشی

مرسی از حضورتون.

حسین پنج‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:10 ق.ظ

اگر من بودم ها، یکی از هموی دی وی دی ها رو میخریدم، بعد همونجا نصف میکردم،‌هر نصفش رو میکردم توی چشم همون آقاهه :دی

خوب اون فیلمها هم مخاطب های خاص خودشون رو دارن...
شاید من بد منظورم رو رسوندم...
از کجا باید می فهمید؟!

پلنگ صورتی پنج‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:46 ب.ظ http://beautifulsmile.blogsky.com

سلام
خوشحالم از حضورت.
امیدوارم حال pc زودتر خوب شه!

سلام.
مرسی عزیزم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد