توی آخرین وداع...
چه صبورم ای خدا....
پ.ن:سلام...
اومدم بگم هنوز زندم خدا بخواد!
حالم هم بسیار خوب می باشد و فارغ از هر گونه احساسات کاذب...
سی دی جدید خریدم این ترانه توش بود یه بیتش رو نوشتم...
ربطی به احوالاتم نداره!
گاهی از دیوونگی های خودم خندم می گیره...
کلا ما در زندگی فان زیاد داریم...
به قوا گورخر بلاگ احسان:
من عاقلم گاهی دیوونگی می کنم یا دیوونم گاهی عاقلی می کنم؟
آشنایی من با م. یکی از قشنگ ترین دوست داشتنی ترین و منطقی ترین اتفاقاتی بود که واسم افتاد...
هر دوتامون می خواستیم و خیلی منطقی هر دو می دونستیم که نمی شه و گفتیم: خداحافظ
سلام.سال نو مبارک
تازه از شمال اومدیم کلی خسته ام...
بی انصافی نیست؟
13 روز بود!خوب روزی 1 کامنت الان باید کلی می شد...فقط 6 تا؟؟!!!
کلی غصه ام شد
پ.ن:فردا می ریم دانشگاه..
راستش این مدت اصلا یادت نیفتادم...
دلم هم واست تنگ نشد...
الانم ذوق خاصی به دیدنت ندارم ...مثل دیدن بقیه ی بچه ها...
البته ببخشیدا!!!
خودمونیم من چی چی ام؟!