به یاد م.

آشنایی من با م. یکی از قشنگ ترین دوست داشتنی ترین و منطقی ترین اتفاقاتی بود که واسم افتاد... 

هر دوتامون می خواستیم و خیلی منطقی هر دو می دونستیم که نمی شه و گفتیم: خداحافظ 

نظرات 6 + ارسال نظر
saeed دوشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 11:39 ب.ظ http://www.chemistsaeed66.blogsky.com

salam
دانشجوی پزشکی اینطور اکتیو با فورانات مغزی !! لااقل تو دانشگاه خودمون که ندیدم:))

برقرار باشید و سبز

you can visit me at 360.yahoo.com & facebook.com

سلام
من ابیلیتی بودن در دانشگاه شما رو دارم...
مرسی همچنین

saeed سه‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:09 ق.ظ http://www.chemistsaeed66.blogsky.com

مرسی
البته من خودم هر روز هفته 1 لباس دیگه تن میکنم
لطف دارید.بازم میگم خودم همشو تاییید نمیکنم.چون ظرف هم میشورم.جارو هم میکشم و کلی کار دیگه :)) من همیشه عقیده دارم که این کارای خانوما وظیفه نیست لطف خانوما به مرداست

آخی...
چه پسر گلی...
فکر کنم تنها باز مانده ی این جور جنس مذکر هستید بقیه شون منقزض شدن...

‌Zaq سه‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:07 ق.ظ http://zaq.blogsky.com

من عاشق آدمهای منطقی هستم!!
میشه بگی چرا نمیشد؟

چون اون تو خط ازدواج بود من به فکری دوستی بدون عشق(یه دوست عادی)

پزشک بارونی سه‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:15 ب.ظ http://shortcut1989.blogfa.com

خوب نمی دونم امیدوارم تصمیم درستی گرفته باشی در هر صورت بهت تبریک می گم

مرسی اما تبریک واسه چی؟

‌Zaq چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:27 ب.ظ http://zaq.blogsky.com

چرا؟ از ازدواج میترسی؟

بحث ترس نیست...
حالا حالا ها کار دارم...واسه ازدواج خیلی زوده...
نمی تونم مسئولیت کسی رو قبول کنم...
حداقل الان نه!

ف مثل من پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 06:19 ب.ظ http://november.blogsky.com

نمیشه

منم تجربش کردم

نمیشه
خیلی سخته
یه تصمیم عاقلانه گرفتی
ولی من توی همین تصمیم عاقلانه نابود شدم




به اون صورت درگیر احساسم نبودم...
واقعا فراموش شد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد