فکر می کنم دچارم...

من به بی تفاوتی این روزها و شبها عادت کردم...

درگیر یک حس غریبم...

حسی از جنس شبهای کم نور چراغ دیمر دار بوی عود و موسقی آروم و قهوه ی تلخ و صدای اذان...

و فکر کردن و خیرگی ممتد به یک نقطه ی بی هدف که آخرش می پرسی: من به چی فکر می کردم؟

 

پ.ن:باز تابستون شد و مثل همهی تابستونهای قبلی من ریختم بهم...هیچ جوری آرامشی رو که توی نیمه ی دوم سال دارم نمی تونم به دست بیارم...

پ.ن: من درختیم که فقط سالی یک بار و یک دفعه رشد می کنه و اون تابستونهاست...قبول کن شکستن پیله ی یک ساله کار آسونی نیست....

پ.ن: تا چند روز دیگه می رو مسافرت...می رم تا باز خودم رو توی یک عالمه کاغذ و کتاب و شب و روزهای به هم پیسته و بوی نای طبیعت و دیدن یک دوست قدیمی گم کنم...

دوستی که بدون اغراق گر چه هیچ وقت از اون چیزی که در درون من می گذره حرفی نمی زنه یا چیزی نمی پرسه اما انگار پشت اون همه شوخی و ساده نگری ها همه چیز رو با اولین سلام بعد از ندیدن های طولانی می فهمه...

پ.ن: از اینکه اولین بار با مردی قدم بزنم که باید فکر کنم تا آخر عمر قراره بهم سنجاق بشه بدم میاد...

پ.ن: قرار نبود اولین آپ دوبارم اینجوری بشه اما همیشه خیلی چیزها قرار نیست ولی اتفاق می افته...

نظرات 18 + ارسال نظر
عمرا جمعه 28 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:48 ب.ظ http://chenamand.blogsky.com/

سلام مونارک جان
این همه نبودن دلتنگم کرده بود.و این همه روزمرگی ما را گاهی وادار به نبودن می کند.

ممنونم که هستی.

سلام
ممنونم که فراموشم نمی کنید

سامان شنبه 29 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:51 ق.ظ http://pesare--yakhi.blogfa.com

زندگی برایم قابل تحمل نیست مگر آنکه این توان را در خود ایجاد کنم که سالی یک شب در دور دست ترین نقطه محل زندگی ام از مخلوط بوی سیگار برگ ، قهوه تلخ و تنهایی ، لذت ببرم . . .
.
.
.
لحظات زیبای بود لحظات مرور وبلاگ زیبات .

حرفی نیست...
.
.
.
نظر لطفتونه
مرسی که به من سر زدید

ژاماسپ از آمل شنبه 29 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:10 ب.ظ http://jamasbamardan.blogfa.com

ازدواج بهتر است یا اشتغال ؟؟؟؟

1- ازدواج در اولویت است یا اشتغال؟

2- ازدواج مهم تر است یا مسکن ؟

3- مبارزه با بیکاری مشکل جامعه است یا مجرد بودن پسران و دختران؟

4- اگر کسی شغل و مسکن نداشته باشد و و به اجبار ازدواج کند چگونه باید زندگی کند؟

5- قدیم تر ها می گفتند بحث ازدواج بحث یک عمر زندگی است که باید طی مراحل گوناگونی این انتخاب صورت بگیرد که ربطی به زمان ندارد..چطور می توان یک فرجه زمانی برای ازدواج در نظر گرفت مثلا 3 ماهه یا 6 ماهه؟

6- اگر دختری مجرد بود و شاغل در این فرجه زمانی باید از چه طریقی و از چه راههایی ازدواج کند؟مگر نه این که در دین و آیین ما ایرانیان ، دختر خانم ها انتخاب شونده هستند و نه انتخاب کننده؟

7- آیا مجرد ها حق اشتغال و کار کردن در این جامعه را ندارند؟

8- آیا.......

9- آیا........



درود بر شما.
منتظر نظر شما در این بحث هستم.

شادزی

پاینده باد ایران

کوروموزوم نا مهلوم یکشنبه 30 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:02 ق.ظ http://xxxy.blogsky.com

هر جا پا میذارم پر از روزمرگی ...
منم تابستونو زیاد دوست ندارم...
اون موقع ها که مدرسه میرفتم خیلی دوست داشتم اما الان با اینکه باید برم دانشگاه اما تحمل دانشگاه از این روزای وحشتناک تابستون بهتره....
در مورد اینکه روزمرگی برای خودم مهم نیست...؟چرا هست اما چاره ای ندارم فقط نمیخوام کس دیگه ای قربانی من بشه و با من غرق...

این همه ایثار جز از عشق بر نمیاد...

خادمین خدیجه کبری دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:09 ب.ظ http://www.omolmomenin.persianblog.ir

سلام


هرگز از این گفته " خواهی نشوی رسوا، هم رنگ جماعت شو" پیروی مکن که بسی ناحق و ناهنجاریهایی که بین افراد عادت گشته و انجام آنها را خداوند سبحانه و تعالی نمی‌پسندد. [گل]

حاج حسن پورشبانان

به ما سر بزن. خوشحال میشیم.[گل]

یا حق
[گل]

حمید-فائقه دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:58 ب.ظ http://hamid-faegheh.blogsky.com

سلام

نوشته های شما رو دیدیم جالب بود و قشنگ خسته نباشید

حسین دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 05:09 ب.ظ

مسافرت میری سوغاتی یادت نره اولا :دی
دوما خوش بگذره :-)
سوما مواظب خودت باش :-*
چهارما با اینکه حرف برای گفتن در مورد پستی که نوشتی دارم و دلم میخواد اندازه یه بغض خیلی بزرگ برای یکی حرف بزنم و تو یکی از کسائی هستی که همیشه دلم میخواد باهاش حرف بزنم، ولی سکوت میکنم باز :-) عادت کردم! درست میشم ؛-)

نه خیر...
هر کی درست بشه من جدا بعید می دونم شما بشی!

سعید سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:23 ق.ظ http://f10.blogsky.com


سلام عزیزم خوبی
دیگه به من سر نمی زنی خیلی وقته خبری ازشما ندارم
وقت کردین یه پیش ما هم بیاین
موفق باشی عزیزم

سلام همسایه های2 چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:14 ب.ظ http://rezatehranii.blogfa.com

سلام.قسمت سیزدهم خاطرات کدر آپ شد و منتظر نظرتم دوست عزیز[گل]

مهرناز پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:28 ق.ظ http://beautifulsmile.blogsky.com

سلام
دلم خیلی تنگت شده بود.
خوبی؟

احساس می کنم یه جورایی تغییر کردی
یه جورایی عقایدت مثل منه
فکر می کنم بیشتر می فهممت
توی این چند پست اخیر...

مهرناز پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:32 ق.ظ

راستی من توی لینک دوستان دوبار هستم.
گفتم جهت اطلاع!

آرش جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:38 ب.ظ http://arashjavadi.blogsky.com

پ.ن یکی مونده به آخر یعنی عروسی تو راهه؟

سلام همسایه های4 شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:15 ب.ظ http://rezatehranii4.blogfa.com

سلام.با قسمت اول خاطرات سرد(۱۳۸۳ ) آپم و منتظر نظرت دوست عزیز

گمنام(ساتی) جمعه 11 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:05 ق.ظ http://kolbetanhaieman.blogfa.com

دوست خوبم بروزم

الیاد سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:35 ق.ظ http://since1989.blogsky.com

خیلی وقته نیومدی!!
دلم تنگ شد ...

چقدر قشنگ احساستو فهمیدم.

سید مجیب جمعه 18 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:17 ب.ظ

قالب نو مبارک

سعید یکشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:53 ق.ظ http://f10.blogsky.com

سلام عزیزم
میلاد با سعادت منجی عالم بشریت حضرت قائم عصر (عج) را به شما و خانواده محترم شما تبریک عرض می کنم
امیدوارم همیشه موفق باشید

تندر چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:35 ب.ظ

خب مسئله همین جاست که نباید عادت کنی
اگه عادت کنی همه چیز مثل هم میشه

به این فکر می کردی که به چی فکر کنی

پ.ن: از خواص پاییزه ....
پ.ن: تولد دوباره عالیه ....
پ.ن: چشم پر حرف ترین عضو بدن انسانه ....
پ.ن: ....
پ.ن: همه چیز اونجوری که ما می خوایم پیش نمیره ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد