خدا

من که دلم به حال خودم سوخت 

تو رو نمی دونم... 

 

پ.ن: ظاهرا جملهی دوم باعث سوتفاهم شده 

لازم به توضیحه که مخاطبم خدا بود 

(بعد نوشت)

نظرات 5 + ارسال نظر
شهاب شنبه 16 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:18 ب.ظ http://drbaroooni.blogspot.com

الان چی باید بگم؟؟؟؟؟؟؟؟
به ما چه آخه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به شما نمی دونم
اما برای دل خودم نوشتم

[ بدون نام ] شنبه 16 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:14 ب.ظ

mibianm k aval shodam.baaaaaaaaale.manam delam b hale khodam misooze ama baghie ro nemidoonam.badesham y soal:shoma kodoom uni hasti??basi konjkav mibashim.
linketoonam kardam

یکی از همین دانشگاههای تهران
مرسی
اگه از ip درست متوجه شده باشم شما لینک من بودید از قبلنا...

جفنگ میرزا یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:37 ق.ظ http://www.jafangmirza.blogfa.com

من که دلم واست کببببببببببببببببباب شد!

بله!!!!

خاطره یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:55 ب.ظ http://khaterehkh.blogsky.com

می گذرد
اما هیچ وقت از دیگران انتظار نداشته باش
چون هیچ کس جای تو نیست که بداند !

نه نه!اصلا
من هیچ وقت دلسوزی و ترحم کسی رو نمی خوام
مخاطبم خدا بود

[ بدون نام ] یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:00 ب.ظ

سلام.اپم
بیا
منتظرتم

www.shamimjoon.blogsky.com

خوش به حالتون!
مگه من آپ بودم شما خوندی ببینی صاحب بلاگ مرده یا زنده است؟
علیک سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد