سیاحت نور

پیشنهاد می کنم دو کتاب سیاحت غرب از آقا نجفی قوچانی و در آغوش نور از بتی جین ایدی رو بخونید و حتما اول سیاحت غرب رو بخونید 

توی نگرش آدم به زندگی تاثیر می زاره... 

و اون وقت حق انتخاب با شماست... 

 

دلیل من برای تقدم و تاخر کتاب ها بیشتر قبول داشتن یکیشون نیست فقط به خاطر سبک نوشته و حالتهاییه که طی اون به آدم دست می ده بعید می دونم بعد از خوندن نثر روان در آغوش نور حوصله ی خوندن سیاحت غرب رو داشته باشید 

و خیلی چیزای دیگه که با خوندن این دو کتاب علت تقدم و تاخر رو متوجه می شید.... 

 

 

 

 

 

 

پ.ن:من دو عزیز رو از دست دادم 

اگه ممکنه لطف کنید برای اونها و برای همه ی رفتگان فاتحه بخونید 

 

خرم آن روز کز این دار فنا بر خیزم...

نظرات 8 + ارسال نظر
داش آکل پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:25 ب.ظ http://dashakol.blogsky.com/

من ترجیح میدم همون کتابهای نیچه ام رو بخونم :دی
به شما هم سخت توصیه میکنم نگاهکی هم به اونها بی اندازید.
بد نیست.
رخصت

چند تا از کتاباشو خوندم
فعلا درگیر کمدی الهی دانته هستم
بعدش حتما
دوباره سری به نیچه می زنم
اما جدا خوندن در آغوش نور رو توصیه می کنم

شهاب پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:37 ب.ظ http://drbaroooni.blogspot.com

اولی رو خوندم دومی رو شاید بعدا بخونم
در مورد پست قبلیت خود دانی ولی این رو بدون رو ما پسرا نمی شه حساب کرد چون رفتارامون یه جور نیست یکی رو می شناختم از یکی خوشش میومد کارش این بود حالشو بگیره پس فک نکن هر کی یه جور دیگه نگات کرد ازت خوشش اومده از ما گفتن بود دو فردا دیگه دیدی خیال بافی کردی نگی چرا نگفتی

مرسی از توصیه هاتون!
ببخشید آقای شهاب شما فکر کردید من چه جور آدمی هستم؟
از اون دخترا که تا یکی نگاشون کرد تا پای سفره ی عقدشونو تصور کنن؟
نه اولین نفریه که یه جوری نگام می کنه
نه اهمیتی داره که نگاه می کنه
نه من فقط از روی نگاههاش قضاوت می کنم
نه اصولا جنس مذکر از این نوعش واسم مهمن
حالا اون می خواد خوشش بیاد یا نیاد به خودش مربوطه

یک دانشجوی پزشکی پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:55 ب.ظ

سلام!راستش من قبلا می خواستم سیاحت غربرو بخونم ولی الآن دیگه نمی دوم برام فرقی نداره!نمی دونم شاید چون فکر یم کنم پاداش ومجازات آدمها وجدانشون هست!
ولی یکبار یادم هست یک فیلمی از کتاب سیاحت غرب دیدم که برام جالب بود.

اعتقاد هر کس قابل احترامه
کما اینکه با شما موافقم البته با چیزهایی بیش از صرفا وجدان

زبل خان جمعه 29 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:44 ب.ظ http://kimiaaa.blogfa.com

چشم میخونیم..

بی بلا

23th-street شنبه 30 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:41 ق.ظ http://www.23th-street.blogfa.com

تسلبت می گم .. ان شالا که اون دنیا جاشون خیلی راحته ...
سعی می کنم اگه وقت کردم و پیداشون کردم بخونم منم ....

مرسی

شهرزاد یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:42 ب.ظ http://lostrand.blogfa.com/

خرم آن روز کزین مرحله بربندم بار
وز سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم
!!!
هیچ کدوم رو هنوز نخوندم!
تازه چند تا کتاب دیگه هم تو نوبت خوندن دارم!
خدا رحمتشون کنه!

مرسی

مهرناز یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:13 ب.ظ http://beautifulsmile.blogsky.com

من اولی رو خوندم حالا تا ببینم برای دومی چی پیش میاد!

بخاطر دو عزیز از دست رفته تسلیت میگم...

دومی از اولی واجب تره
مرسی

بهزاد دوشنبه 2 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:43 ب.ظ http://dsbehzad.blogfa.com

این فیلمی که یک دانشجوی پزشکی گفته رو من هم تو دوران دبیرستان دیدم.خیلی مزخرف بود! البته نظر ایشون کاملا محترمه. ولی به نظر من واقعا مزخرف بود!! تو فک کن نکیر و منکرشون ساعت مچی داشتند!!!

اللهم صل علی محمد و آل محمد(برای دو عزیز شما)

من کلا با توصیف نکیر و منکر این کتاب مشکل دارم

خیلی مرسی دکتر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد