این جانب مونارک.
متولد یکی از روزهای خدا توی یکی از ماههای سال ۶۸.
دانشجوی پزشکی یکی از دانشگاههای تهران و عاشق درس و دانشگاه...
غالبا هایپر اکتیو و چند روزی هر چند ماه یک بار منفعل!
اصولا در هر شرایطی کلیه ی سلول های خاکستری مغزم رو به کار می گیرم تا کارهای هیجانی انجام بدم...
از روزمرگی متنفرم و جز در شرایطی که منفعلم بهش دچار نمی شم...
از اینجا برای نوشتن فورانات مغزیم استفاده می کنم...
اول و آخرش اینکه خیلی مرسی که برای سیاهه های من وقت گذاشتید...
ادامه...
فعلاْ که خوابی خوش خواب!
اگه بزارن بخوابم بله!
یعنی تو هم رفتی؟چی بود این الآن؟اگه به خسته بودنه من از همتون خسته ترم!
نه هستم
فقط رفته بودم لالا
آخی عزیزم.خسته نباشی
تو را نه به خود٬ بلکه به خداوند وا می گزارم. موفق باشی!
مرسی
خوابیدم خوبم الان!
الان اینقدر بی حالی یعنی؟
لمس!
اینبار با دلی سرشار...
از؟
این تصویر چقدر به متن مهنا بخشید.
مرسی.
.
.
بیداری در راه است
که غرش آن
حکومت ها خواهد کرد
مرسی
منم این روزا حس و حالم همینه!!
حس و حال این روزای منم همینه:((
دوره داره.می گذره
چه عکس باحالی
چه حالی میکنه الان این شیره
گرچه درخت جای راحتی نیست اما بهش حسودیم شد :دی
از دل...
بابا این عکس خالی بندیه فتوشاپیه D:
آخه مگه درخت افقی هم داریم ؟!! یا شیر عمودی خوابیده روی درخت یا درخت افقی که نداریم :(
۲تا راز بقا ببین
آی گفتی...
الان ناهار زدم خوابم گرفته نه ایجوریاااااااا!!!!
پس چه جوریا؟