خدایا تو بازی کن

خدایا من می ترسم 

می خوام چشمامو ببندم 

همه چیزو می دم دست تو 

رسیدیم مقصد منو صدا کن 

راضیم به هر جایی که می خوای بریم 

 

نمی خوام!

دلم گرفت... 

خیلی زیاد ... 

داشتم به یه سری از لینکهای گوشه ی بلاگم سر می زدم... 

دوباره چندتا خداحافظی... 

 

خدایا چرا خداحافظی همیشه اینقدر سخته؟

next move

   what's your next move God?  

we are in same hand and life is on the other one! 

 

اندر احوالات ما

و اما بگذار بگذریم! 

سلام 

این چند هفته اونقدر حال من خوبه که حد و حساب نداره.دلیل پست الانم هم اینه که بگم اگه یکم پست ها بلاگ رو غمگین کردن mosmileys.gif : 94 par 54 pixels.

 اصلا ربطی به احوالات من نداره و بسیار شنگول می باشم... 

 

تعطیلات اول رو رفتم اصفهان تعطیلات دوم شیراز 

یه سری دیگه هم اینجوری تعطیل کنن می رم کیش. زود باشید 

توی این تعطیلات هی یه چیزی می گفت درس بخون یکی دیگه می گفت نمی خوادsamvetesmiley.gif : 72 par 32 pixels. 

بعد من دیدم اونی که می گه نمی خواد منطقی تر داره می گه می گه بعدا وقت هست... 

اینه که در حال حاضر و بین التعطیلین زیر فشار تحصیل لهیده شدمflexibel.gif : 19 par 27 pixels. 

 

 

همش اینا نیست که... 

علوم پایه از ۱۳ اسفند به ششم منتقل شد! 

تو عهد دایناسورها هم تقویم بوده من نمی دونم تازه نشستن چرتکه انداختن دیدن ۱۳ام تعطیله!  

خیلی خونده بودم یه هفتشم کم شد

خوب از اول که معلوم بود.چه مرضیه اعلام کردید ۱۳ام که بعد بیاریدش ۶ام؟  

 

تولد

دوباره پاییزه 

فصل تولد تو! 

 

امروز.... 

۱ سال دیگه هم گذشت.... 

می دونی روزهای تولدت یاد این می افتم که گفتی یکی از تولدهام یکی بهم کادو می ده...کسی که انتظارشو ندارم و بعد دیگه تنها نیستم... 

چند تا تولد گذشته از اون سال؟ 

راستی شنیدم هنوز تنهایی... 

 

هنوز اون فرشته که قرار بود بیاد و با همه فرق داشته باشه نیمده؟ 

تولدت مبارک 

 

 

خیره به بیرون از شیشه ی ماشین باریدن بارون رو روی برگهای زرد چنار نگاه می کردم 

عصبی بود 

منو به بوی سیگار دعوت کرد و بی تفاوت از استشمامش مست می شدم 

از شدت مستی عقم گرفت شیشه رو کشیدم پایین: خاموش کن اون لعنتی رو! 

 

اتفاق

خیلی ساده با یه لبخند 

می شه منکر همه چیز شد و گفت: 

فقط یه اتفاق بود... 

 

یادته؟

هوا سرد...پنجره باز... 

من!کنار پنجره آرام   مطمعن.... 

بوی قهوه ...مست کننده...سرکش...عصیان گر...

لباس پشمی بالای زانو...آستین های آویزان... 

هوا تاریک...بی گذر... 

خیابان خیس...تنها....منتظر... 

یادته؟ 

معلومه که نه... 

صدای اسپیکر: اگه عشق منی چرا با دیگرونی؟ 

از این خواننده صداش و ترانه هاش متنفرم... 

next! 

کتت رو بزار روی صندلی... 

تا خشک بشه 1 ساعتی برای صحبت وقت هست... 

 

سیاحت نور

پیشنهاد می کنم دو کتاب سیاحت غرب از آقا نجفی قوچانی و در آغوش نور از بتی جین ایدی رو بخونید و حتما اول سیاحت غرب رو بخونید 

توی نگرش آدم به زندگی تاثیر می زاره... 

و اون وقت حق انتخاب با شماست... 

 

دلیل من برای تقدم و تاخر کتاب ها بیشتر قبول داشتن یکیشون نیست فقط به خاطر سبک نوشته و حالتهاییه که طی اون به آدم دست می ده بعید می دونم بعد از خوندن نثر روان در آغوش نور حوصله ی خوندن سیاحت غرب رو داشته باشید 

و خیلی چیزای دیگه که با خوندن این دو کتاب علت تقدم و تاخر رو متوجه می شید.... 

 

 

 

 

 

 

پ.ن:من دو عزیز رو از دست دادم 

اگه ممکنه لطف کنید برای اونها و برای همه ی رفتگان فاتحه بخونید 

 

خرم آن روز کز این دار فنا بر خیزم...

سوال!!!

ازش یه سوال پرسیدم 

عین مونگولها فقط داشت نگام می کرد...  

 

 اونقدر ننه پته کرد که گفتم مرسی و رفتم

نگو بلد نبودی دیگه کی تو کلاس هست که ندونه تو پاتولوژیت از همه بهتره... 

 

Lord

پست حذف شد! 

 

خوب دعوام نکنید! 

آخه دیدم همه دیدن فکر کردم خودم آخری بودم حذفش کردم. 

ایناهاش: