؟!

من از طرز نگاه تو  

امید مبهمی دارم!  

معادله

این روزها یه چیزایی با معادلات من واسه زندگی  جور در نمیاد 

تنها کاری که تو زندگیم مطمعن بودم از پسش خوب بر میام درس خوندنه 

و اینکه اگر تنها به یک دلیل به دنیا اومده باشم اون پزشک شدنه 

اما حالا... 

حتی احساس می کنم این دو مورد هم خوب پیش نمی رن...  

 

          

ادل هوگو

بدبختی نیست وقتی آدم هیچ کاری تو دنیا نداره و مردن واسش بهتره ۸۵ سال عمر کنه؟!!!

چشم بادومی ها

امروز پر بود از اتفاقات اعصاب خورد کن اما خوب گاهی یه احساس خوب باعث می شه با همه ی اتفاقات افتاده از اون روز به عنوان یه روز خوب یاد کنی 

 

این چشم بادومی ها نیست خودشون عقده ی چشم دارن هرجا می تونن چشما رو بزرگ نشون می دن 

از کارتون هایی نقاشی می کنن گرفته تا ماشین هایی که می سازن 

یه روز face to face به این mvm ها نگاه کنین 

2تا چشم دارن (به این بزرگی) 

 

نمی دونم این سردرد لعنتی من کی می خواد خوب شه... 

کودک...

کودکان بزرگسالانی هستن در ابعاد مسافرتی 

 

الهی ستاره کوچولو

خبر عن قریب عقد ستاره رو شنیدم 

خدا می دونه چقدر واسش خوشحال شدم 

نگفته بود خبریه     

خلاصه اینکه شامو اینا مهمون شدیم 

 

نمی گفت که چی شده.گفت شام مهمون من می خوام یکیو بهتون معرفی کنم... 

جالب بود نامزدش رو هم می شناختم اونم هیچی نگفته بود... 

 

 

همیشه فکر می کردم ازدواج توی این سنها مخصوص شهرستان ها یا افراد با سطح فرهنگی پایینه ولی خیلی از دوستای من عقد کردن یا نامزد دارن 

احساس خوبی نسبت به این قضیه ندارم 

خطرناکه! 

یهو شاید کشکی کشکی عروس شدیم!

مجرد بودنم رو دوست دارم 

حالاحالاها هم نمی خوام با کسی تقسیمش کنم  

فعلا شام بی شام 

  

 

ستاره می گفت:تو هم عروس می زنی خبریه نمی گی ؟ 

اولا که من مثل شما نیستم 

دوما با یک حساب سر انگشتی می شه فهمید که تا ۲۵ سالگی بنده خبری نیست 

اگه قرار بود من اون موقع عروسی کنم باید الان از کسی خوشم اومده بود که روابطمون توی این یک سال بیشتر می شد که بعدش با هم ۲سال دوست می بودیم و تو بهترین شرایط بعد از دوسال تازه می فهمیدیم به درد هم می خوریم یا نه و ۱سال هم نامزدی 

دیدی حالا؟ 

 

 

حداقل حق من

مرا کسی نساخت٬ خدا ساخت٫ نه آنچنان که < کسی می خواست> که من کسی نداشتم٬کسم خدا بود٬ کس بی کسان. 

او بود که مرا ساخت٬آنچنان که خودش خواست٬نه از من پرسید و نه از آن <من دیگر>م. 

                                                                                                          

                                                                                                   دکتر علی شریعتی 

 

خیلی دلم پره.خیلی حرف واسه گفتن دارم ولی چی گویا تر از این جمله؟ 

تو که گوشت به حرفهای من بدهکار نیست... 

 

منو همین جوری بخواه.همینی که هستم  

  

                         

 

 

پ.ن: لینکا تصفیه شدن 

دوستانی که بلاگشون باز نمی شد و صفحه ی بی ربط میومد 

کسانی که قبلا گفته بودن منو لینک کردن و تو لینکاشون نبود 

کسانی که مدت زیادی بود آپ نکرده بودن مثلا از عید 

دوستانی که خداحافظی کرده بودن 

کسانی که فیلتر شده بودن 

پاک شدن 

 

اگه عزیزی لینکش نیست و از موارد و گفته شده هم نیست بگید من تصحیح می کنم 

مرسی 

 

پ.ن: یکی از بلاگ هایی که از نبودنش خیلی ناراحت شدم بلاگ وقتی دلگیری و تنها(سرور) بود

خدا

من که دلم به حال خودم سوخت 

تو رو نمی دونم... 

 

پ.ن: ظاهرا جملهی دوم باعث سوتفاهم شده 

لازم به توضیحه که مخاطبم خدا بود 

(بعد نوشت)

بلی!

کلا اختراع چراغ راهنما به نیت من بوده...فقط نمی دونم چرا توی آیین نامه یادشونمی ره ذکر کنن: فقط و فقط جهت استفاده ی مونارک! 

 

علی رغم کمک یک دانشجوی پزشکی گل این یوب فیس که خداوند لهش کناد باز نشد و ما 400 coins ضرر متحمل شدیم! 

 

یه مدت بود در زمینه ی درس خوندن بسیار از خودم نا امید شده بودم که این 2روز حسابی تلافی کردم 

از اول ترم تا حالا قارچ نخونده بودم و کاملا مطمئن بودم که غیر قابل یاد گرفتنه 

این دو روز حسابی خوندم تا فردا کلش رو تموم می کنم از استاد هم جلو می زنم 

 

پ.ن:لازمه یاد آوری کنم جات خالیه؟ 

فکر نمی کنم....

آیا نقل می کنیم؟

عجب امکاناتی دارد این میهن بلاگ! 

بدمان نمی آید نقل مکان کنیم 

گرچه هنوز جانورهایی که به عنوان شکلک می خواستیم مستعمل شویم نیافتیم 

فعلا خودمان را با همین نام در آنجا به ثبت رسانیدیم تا ببینیم دلمان چه می خواهد...