پس از چندی حال ما از اندرون قوطی دست دراز کرده که سکسک کند مچش را گرفتیم و گفتیم:اگه جرات داری حالا برو تو!

شده تا حالا رشته ی بین خودتونو یکی رو پاره کنید؟

اره برداشتم و دارم طناب کلفتی رو می برم.

اونم به روم نمیاره.نمی دونم ازم نا امید شده یا می خواد ببینه آخرش چی می شه و می خوام چی کار کنم...

پ.ن: جدی جدی هنگ کردم...

دوستت دارم

امروز دوستم بدار

شاید دیگر فردایی نباشد....

 

پ.ن:روی ۵۰۰ تومانی که راننده تاکسی بهم داد نوشته بود.

می شه لطفا در راه رضای خدا یکی به من بگه با این فیلیتر مخابرات از کجا می شه ترانه و آهنگ لود کرد؟

هر چی سایت می شناختم فیلیتر شدن.این دیگه عالیه!

باز من با عکس گذاشتن به مشکل بر خوردم.

فعلا به اینجا سری بزنید....

سلام.

دیروز به شکل بسیار ناگهانی و طی یک عملیات انتحاری خرمگسی به اندازه ی فندوق از نوع سیاه با چشمان سبز یشمی دل از من ربوده وارد اتاق شد!حالا منو می گی از خر مگس و صدای ویز ویز بالاش حالم به هم می خوره.

عاشق و شیدا مسیر پروازش رو تعقیب می کردم در همین حین کاشف به عمل اومد که این جناب قصد نشستن نداره مگر اینکه خدایی نکرده خسته بشه.منم تک تک سلول های مغزم رو به کار گرفته بودم تا درسی رو که دارم می خونم بفهمم بعد این آقا هی جلوی چشمای من رژه می رفت.جالب این بود که در ارتفاعات متفاوتی پرواز می کرد!

هر چی منتظر شدم خسته بشه نشد که نشد.منم در اتاق + در کلیه کمدها رو باز کردم.خر مگس قصه ی ما به سرعت به درون کمد تشریف برده و روح منو شاد کرد.منم در رو محکم بستم روش

تا یه مدت خبری ازش نبود ولی بی شخصیت نمی دونم از کجا اومد بیرون

افتادم دنبالش و ملتی رو بسیج کردم که یا جای من اینجاست یا جای اون.و خر مگس هر هر خندید که متوهم شدی ها! معلومه جای منه...

در حال نیشخند بود که با پشه کش زدم تو سرش

کمی گیج و منگ از اتاق رفت بیرون.مشعوف در اتاق رو بستم و ناگاه دیدم عجب!!! این که تو اتاقه...

فی الجمله اینکه ۱ ساعتی با هم کلنجار رفتیم تا خسته شد و نشست روی شوفاژ و فکر کنم دست و پاش سوخت و برای همیشه متواری شد...

 

- چند روزه حالم خودش با خودش رفته تو قوطی!گه گاه میاد دالی دالی می کنه دوباره می ره تو....معلوم نیست چم شده...

- می خوام دنیات رو با من تقسیم کنی...فقط با من...

- من چیزی ندارم که فقط با تو تقسیم کنم....هر چی داشتم با دیگران تقسیم کردم می خوای از اونها به تو هم می دم...

- یعنی تو واقعا هیچی نداری که نخوای با هیچ کس تقسیم کنی؟

- دارم...چندتا چیز هست که همیشه سعی کردم فقط برای من بمونه...

-اونا رو به من بده...همش رو...

به من چه؟من عشق و محبتم رو سعی کردم با همه قسمت کنم .تو خودت بخش دست نخورده رو خواستی...پس نپرس چرا بد اخلاقی...خودت نفرت کینه و... انتخاب کردی

سلام.

این دفعه قصد دارم کلی بنویسم.

پیشنهاد: ۱خط در میون بخونید...

- من نمی دونم این آدمهایی که سوار تاکسی می شن سلام نمی کنن یا موقع پیاده شدن تشکر یا خداحافظی نمی کنن چی فکر کردن!اصلا فکر می کنن یا نه.حالا ماشین از آهنه رانندش که از فلزیجات نیست که.انسون تشریف داره...

- از پیر مردها و پیر زن هایی که توی پارک می شینن خوشم میاد...

- کسانی که شغل دولتی دارن رو دوست دارم.احترام خاصی براشون قائلم.مخصوا اگه رفتگر بلیط فروش کارمند بانک یا از این جور چیزا باشن(فکر کنم همشون پیمانین بیشتر تا دولتی!)

- دیروز قیافه ی من دیدن داشت.تا ۶ مونده بودم دانشگاه توی سالن مطالعه درس بخونم.اگر خدای نکرده مسافتی رو با اتوبوس در این ساعت طی فرموده باشید یا توی خیابون به اون فلک زده هایی که پشت درهایی اتوبوس ویترین شدن نظری افکنده باشید می دونید چه خبره.

منم خوشحال و شاد و لازم به ذکره بسیار گرسنه پفک خریده بود که توی اتوبوس بخورم.هر جوری حساب کردم دیدم از اونجا زنده بیرون نمیام.یا از گرسنگی می میرم چون باید دوتا دستم رو می گرفتم به میله یا پفک می خوردم وله می شدم.

نتیجتا رفتم نشستم روی قسمت مکعبی ته اتوبوس.(نمی دونم آقایون دیدن یا نه آخر بعضی اتوبوسها هست که فکر کنم زیرش لوله اگزوزی چیزی از اون ور در میاد آخه خیلی داغه!)

از خباثت خودم بسیار مشعوف شدم.با خیال راحت پفکم رو خوردم!اینقدر خوش گذشت جاتون خالی...

- توی سالن تشریح بودیم.داشتیم در مورد استخوانهای ران موجودی که قبلا گویا انسان بوده حرف می زدیم.استاد یه قسمت استخوان رو نشون دادن وگفتن به این دلیل واین چیزایی که می بینید این بابا آرتوروز و زانو درد شدید داشته...

همه غر غرشون بلند شد که فرم اصلی استخون بهم ریخته ویکی دیگه بیارید...هیچ کس به اون بنده خدا فکر نکرد که یه روزی با چه زانو دردی و به سختی راه می رفته و حالا استخوناش تو دست ماست...

-آهنگهایی رو که موقع درس خوندن برای کنکور می شنوم رو گوش می دم حس خوبی بهم دست میده.طفلک بابا تمام اون سال توی نت سرچ می کردن و آهنگهای جدید رو برای من لود می کردن...

پشت خونه ی مادر جونم جایی که پنجره ی اتاق انتهایی باز می شه خونه ی قدیمی خیلی بزرگ و عجیبی هست..

هر وقت می رم کنار پنجره ۱ساعتی به این خونه زل می زنم.گه گاهی چراغی توش روشن می شه...

از ابهت و قدمتش خوشم میاد...

- به سحر قول داده بودم اگه مسائلی رو که گفتم حل کنه براش سی دی فیلم می خرم.هر چی که بخواد!

خانم زد به سرش هوس فیلم رمانتیک کرد.آقایی که همیشه ازشون سی دی می گرفتم نبودن.رفتم جای دیگه.

- چه جور فیلمی می خوای؟

- رمانتیک

- چه جور رمانتیکی؟

- رمانتیک خوب

من منظورم این بود که عشقی آبگوشتی نباشه اما آقا برداشت دیگه فرمودن . از پشت سکو ساکی در آورد و چندتا دی وی دی داد بهم و هی می گفت زودتر نگاه کن!

چشمتون روز بد نبینه.چه چیزایی بودن.دقیقا نمی دونم عصبانی شدم یا خجالت کشیدم.نمی دونم از دست سحر بود خودم یا اون آقاهه!هر چی بود حال خیلی بدی بود احساس کردم تمام لباسام چسبیدن به تنم وحسابی خیس شدم.می خواستم ول کنم برم.گفتم به سحر قول دادم.

- آقا اینا چیه؟من گفتم فیلم رمانتیک خوب.یعنی موضوع دار باشه.از فیلمهای روی گونی یکی بهم داد ومنم بدون اینکه حتی اسمش رو نگاه کنم خریدم واومدم.

چقدر حرف تو دلم به سحر زدم خدا می دونه!یاد ندارم هیچ وقت اینقدر حال بدی بهم دست داده باشه!

-کامپوتر همش error می داد که sirius error رو مکتشف شده.منم فکر کردم آنتی ویروس خواشته اظهار وجود کنه تحویلش نگرفتم.در نتیجه سر خورده ی شخصیتی شد و الان pc بی pc.فعلا خونه ی خاله جان مشرف می باشم...

کلی حرف دیگه هم برای نوشتن داشتم.ولی جدا از شدت خستگی دارم به دو نیم تقسیم می شم.خیلی بدن من لوسه.۲ روز که ازش کار نکشی می شه این!حالا قبلا با روزی ۲ ۳ ساعت خوابیدن کارم راه می افتاد.۲ شبه زیاد خوابیدم الان دارم با ملک الموت سلام احوال پرسی می کنم...

فعلا شب به خیر.من رفتم لالا

با عرض شرمندگی عکس رو حذف کردم.

چون هر چی باهاش ور رفتم درست نشد که نشد!

صورت مسئله تا اطلاع ثانوی پاک شد!به همین سادگی....